ماتیلدا به قلم حانیا بصیری
پارت هشتاد و چهارم
زمان ارسال : ۱۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
اتاق کم نور و ساکت بود
یه سمت اتاق میز کار و صندلی بود و دیوار پشتش کاملا کتابخونه بود.
سمت مخالف تخت بود و یه پنجره نسبتا بزرگ کنارش داشت که پرده هاش جمع شده بود و روشنایی اتاق بخاطر همون بود وگرنه توی اون فضای کم نور هیچ چراغی روشن نبود.
همونطور که جلوی در ایستاده بودم به اطراف نگاه کردم و لئون رو ندیدم.
یک قدم جلوتر رفتم و آروم گفتم :
- لئون
اتاق انقدر ساکت بود که گ
اطلاعیه ها :
سلام، این یک پیام خوش آمد گویی برای شماست😎
امیدوارم از رمان جدیدم خوشتون بیاد وَ مثل همیشه با همراهیتون بترکانید🤭😂
بیاید باز هم کنار هم یه داستان باحال دیگه رو رقم بزنیم❤️🥰💃🏻
وَ
ازتون میخوام قسمت نظرات کامنتای با مزه برام بذارید😂💃🏻
بچه ها همونطور که من و سبکم رو میشناسید هیچ موقع برای رمانام عکس شخصیت انتخاب نمیکنم اما یه ویدئو و کلیپ های کوتاهی که وایب شخصیت هارو میده براتون تو پیجم استوری میذارم. خواستید اونجا فالو کنید 🌱🤍
⭕دوستان توجه کنید ⭕
از این به بعد رمان از حالت سکه ای خارج شده و فقط با خرید اشتراک میتونید بخونید ❤️
و اینکه مرسی از همه ی پیامای قشنگتون ببخشید که نمیتونم تک، تک جواب بدم و خوشحالم که تا اینجای رمان انقدر به دلتون نشسته 💮
دوست داشتید توی چنل تلگرامم عضو شید آیدیش هست Hania_basiri
اونجا بیشتر باهمیم❤️
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
حانیا بصیری | نویسنده رمان
😍بله
۲ هفته پیشآمینا
00اوهوع.لئون عنان از کف می دهد ماتیلدا کیف میکند😅😅
۲ هفته پیشحانیا بصیری | نویسنده رمان
😍😍
۲ هفته پیششیوا
۲۵ ساله 00واااای قلبمممم😍🥲 خیلی قشنگ بود من چجوری تا پنجشنبه صبر کنم🥺میشه روزای پارت گذاری رو بیشتر کنید؟
۲ هفته پیشحانیا بصیری | نویسنده رمان
کیفیت را فدای کَمیت نمیکنیم😂❤️
۲ هفته پیش
Zarnaz
۲۰ ساله 00ایوللللل عالیییییی بود مرسی حانیا جونم 😍😍هوراااا چه قرص آرامش بخش رو پیدا کرد😍